تو از خورشیدها آمده ای

تو از سپیده دم ها آمده ای

تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای

در خلایی که نه خدا بود و نه آتش

نگاه و اعتماد تو را به دعایی نومیدوار طلب کرده بودم

جریانی جدی در تهی میان دو تنهایی

نگاه و اعتماد تو بدین گونه است

شادی تو بی رحم است و بزرگوار

نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است

من برمی خیزم چراغی در دست چراغی در دلم

زنگار روحم را صیقل می زنم

آینه ای در برابر آینه ات می گذارم

تا با تو ابدیت بسازم .


نظرات 1 + ارسال نظر
sogol جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:14 ب.ظ http://guilty.blogsky.com

salam neveshtehat bahalan be manam sar bezan bye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد