تو از خورشیدها آمده ای
تو از سپیده دم ها آمده ای
تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای
در خلایی که نه خدا بود و نه آتش
نگاه و اعتماد تو را به دعایی نومیدوار طلب کرده بودم
جریانی جدی در تهی میان دو تنهایی
نگاه و اعتماد تو بدین گونه است
شادی تو بی رحم است و بزرگوار
نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است
من برمی خیزم چراغی در دست چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می زنم
آینه ای در برابر آینه ات می گذارم
تا با تو ابدیت بسازم .
salam neveshtehat bahalan be manam sar bezan bye