ای کاش می دونستی، چقدر سخته،.چقدردشواره، هر شب بی انکه تو در
کنارم باشی با یادت بنشینم و ترا زمزمه کنم و برایت بنویسم.
ای کاش بودی ته ببینی، چقدر در التهابم . نیستی در کنارم تا حر فای دلم
را رو در رو برایت بازگو کنم و من باید هر شب، خسته از گذشت روز ، خمیده از
خستگی ها ، بی تاب از خمودگی ها و رنجور از بی تابی ها و رنجیده از غریبه ها
بشینم و برات حر فای شیرین بنویسم.
هیچکس نیست که بدونه در دلم چی میگذره.اگه می بینی که مینویسم و
مینویسم و به نوشتن ادامه میدم از این روه که می دونم تو هستی و تو می
بینی و می شنوی.می دونم که تو در کنا ر منی .شاید نه در فاصله ای نزدیک
اما لاقل انقدر که... .اصلا مهم نیست .همین کافیه برام که لبخندی از تو و یا
حتی گوشه چشمی را در ذهنم مرور کنم.
نترس! هنوز دیوونه نشدم .اما فرصت دارم. برای دیوونگی ، ،برای
فرزانگی ، برای جاودانگی.
من به حضور نزدیکم ، و به دیدار ، و به کنار. در کنارم باش ، حتی اگه از من دوری ، عزیز دل!
وقتی به چشمام نگاه می کنی ، چشمام تحمل نگریستن نداره .
وقتی با من حرف می زنی زبونم بند میاد.
وقتی...
تو بگو چیکار کنم با این همه التهاب؟ که همشون از دوست داشتن توست
غزل هایم را فراموش میکنم .
فقط باید زمزمه کنم
به گونه ای که تو نیز بشنوی
کسی درون منه که از دریچه ی قلبم به کوچه می نگره
کسی درون منه...
سلام....
خوبین؟
بازگشتتون رو تبریک میگم...
الان خوندم...
میام دقیق میخونم دوباره...